اخبار و رودیدادها
فصل فیروزه
خلاصه :
."نیمههای شب بود که نجوایی آرام در گوش سیندخت، او را از خواب بیدار کرد. چشم گشود و فراوانی ستارههای پراکنده در آسمان مدهوشش کرد. لحظهای در تماشای آنها محو ماند و سپس امتداد نجوا را در پیش گرفت. از جای برخاست و دامانش را به دنبال کشاند. از کنار بستر حصیری سمندش (اسبش) رد شد و پاورچین پاورچین به سوی خیمهای قدم برداشت. قصدش نه خیمه بود و نه رسیدن؛ تنها به صدا میاندیشید. صدا او را مسحور کرده و به دنبال خود میکشاند. سیندخت، سر به زیر، چونان رام شدهای به دنبال نجوا میشتافت. درست کنار عمود خیمه بر زمین زانو زد. صدای آرام زنی را با همه وجودش دریافت ... و به روزی که مادر از فرزند میگریزد ... بزرگی و بزرگ منشی به خدم و حشم نبوده و نیست. بزرگی در جاذبه شخصیتی آدمی است. جذب میکند مردمانی را که هیچ گاه ندیده اندش؛ و مهربانی را میپراکند در میان آنهایی که محتاجشاند. خانم حضرت فاطمه معصومه چنین است؛ بزرگی است بزرگ زاده که در پی برادر است ... خانه به خانه؛ و در این مسیر این خواهر و براد دل میبرند از هر که دل_دار است.