اخبار و رودیدادها

گذری به منطقه سیستان و بلوچستان با حضور نمایندگان تزکیه


خلاصه :

.

خوان اول :


به بهانه شکرگزاری، عازم شدیم تا به نیت خدمت، دستی به سر روستا کشیده شود هر چند کوتاه وکم . بضاعت را گذاشتیم وسط و رسیدیم به سهم ساخت یکی از پنج مسجد مورد نیاز درچاه شور. برای عبور از توانمندی های منطقه به گفتگو با اهالی نشستیم . مخلوطی از شور و شعور زیر پوست روستا حس می شد . با این حال دیدن محرومیت منطقه آزاردهنده بود و برای یک بیننده رهگذر بسی جای سوال که چرا هنوز هم با همه خدمات دولتی به طیف روستاهای کشور ، این جا رنگ و بوی چندانی از حیات ندارد؟! دست خیر همه آن هایی که نیم قدم های بسیار برداشته اند در ظاهر روستا مشخص بود ولی نبودِ امکانات اولیه به قواره مردم خونگرم و سنی مذهب منطقه نمی نشست .

خوان دوم:
سفره روزی کنار اهالی پهن بود . از دل واژه ها می شد به خوبی هم امید را دریافت کرد و هم گله از روزگار . چاه شور هم مثل سایر نقاط استان، دارای ثروت های منطقه ای است اما بروز و استفاده بیشتر می بایست باراهبری مشخصی اتفاق بیفتد . اهالی از کارگاه های قالی بافی و سایر شرایط تولید کار در قالب روستایی می گفتند و تاسف این جا بود که طعم گس "یارانه" از شوق ادامه فعالیت ها کاسته بود وبرخی ازمردم انگار با قناعت به سهم محدود یارانه ای راضی بودند که زندگیشان بگذرد! شاید این قصه دردناک را باید جور دیگری نوشت. جای کارآفرینان دولتی و مردمی که جان کار و تلاش را به رگ های خشک روستا برگردانند بسیار خالی است.

خوان سوم :
این جا تکه ای از سرمین نور است و این نوراز قلب مردم رنج کشیده ای متصاعد می شود که سنی مذهبند ولی بسیاردوستدار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام . با اهالی که هم کلام می شویم ذوق شیرینی احساسمان را سرشار می کند. از چند و چون کلامشان دریافتیم که تازگی ها یک اتفاق مبارک در منطقه رقم خورده است. گرایش اهالی از سنی مذهب به شیعه، خبری بود که در داغی تابستان سیستان، خنکای این اتفاق خوب را به دل مشاقمان می نشاند .

این که تعداد مستبصرین (مشرف شدگان به تشیع)هرروز بیشتر می شود و در حال انسجام و سازمان دهی است، حرفی برای شنونده باقی نمی گذارد جز این که از برکت محبت به اهل بیت است که این چشمه گوارا می جوشد. دیدن دست خالی و تبرک این توفیق معجزه ای بود که هیچ شباهتی به آب و هوای کویری نداشت و تجسمی از صفای بهشتی را مجسم می کرد. این که دولتمردان دراین امر مبارک سهم کمی دارند و یا اصلا سهمی ندارند تاسف را به جانمان می انداخت. با این حال شکر گزار همان محبتی بودیم که دل اهالی را به آستان اهل بیت گره زده بود.


خوان چهارم :
سیستان همیشه در معرض خطرات گوناگون وازجمله حضوراشراربوده و تاریخ پرفراز و نشیب این استان حکایت های بسیار دارد تا علاوه برمقاوت های مردمی، رنج حاصله ازاین دست درازی ها راهم فریادکند . با وجود این ویژگی و ناامنی های بسیاری که پشت مرزهای کشور هم درجریان است، می شد برکت دیگری از ترنّم عشق ورزیدن های خاصانه مردم چاه شور و روستاهای اطراف به ائمه معصومین علیهم السلام را به چشم دید. امنیت موجوددر این گوشه از سیستان به مثال نخلی بلند و سبز بر سراراضی و اهالی سایه انداخته است.

دیدن این ارادت خالصانه به یادمان می اندازد که حصن حصین مرزهای جنوب شرقی کشور هم مانند سایر خطوط مرزی این سرزمین به عنایات الهی حفظ می شود تا ردپای شرارت به ویژه در این منطقه برای همیشه محو شود.

خوان پنجم:
کشتی امید که به ساحل مسجد بنشیند، حال خوبی را به ارمغان می آورد . احداث مسجد هم به خاطر انگیزه عبادی و هم به بهانه ایجاد زمینه برای تجمع اهالی، از ملزومات مناطق محروم است. مسجد به ویژه اگر از نوع فعّال آن باشد، شور وحدت آفرینی را به فضای روستا بیشتر از هر مکان دیگری هدیه می کند.
ازآن رو و به لطف الهی نیتی رقم خورد تایکی از پنج مسجد در حال ساخت چاه شور، سهمیه موسسه فرهنگی آموزشی تزکیه باشد و قرار براین که این روستای دورافتاده در 100 کیلومتری ایرانشهرهم از خدمات مادی و معنوی مساجد محل برخوردارگردد.

روستای سنی نشین قاسم آباد با 18 خانواده مستبصر هم، به خاطر محرومیت از داشتن مسجددر ردیف کار خیّرین مردمی قرار گرفت. تکمیل یکی از مساجد نیمه کاره توسط تزکیه رزق آسمانی دیگری بود که روزیمان شد. خوش حالی اهالی، وزیدن همان نسیم بهشتی است که بابتش خدا را شاکریم.

خوان ششم:
سقف مدرسه را که می زنند امید آن می رود تا آینده ای بهتر در انتظار روستا باشد و در نهایت در مسیر توسعه کشور اتفاق خوبی بیفتد. برای اعتلای فرهنگ یک ملت باید از آبادانی مدارس آغاز کرد . بچه های روستا سرمایه این سرزمینند .اوضاع نابسامان مدرسه در چاه شور دلیل محکمی بود تا به بازسازی آن، بهای بیشتری بدهیم .

برای جبران مافات می بایست قامت شکسته مدرسه را به تکیه گاهی محکم تبدیل می کردیم. مدرسه دواطاق داشت یکی برای بچه ها به عنوان کلاس و اتاق دیگر به عنوان طویله برای حیوانات اهلی! بعد از گفتگو با اهالی قرار شد تا به لطف الهی، تزکیه در این خیر هم سهیم باشد و تکمیل ساختمان مدرسه درردیف سازندگی قراربگیرد.


خوان هفتم:
حضور در مناطق محروم هم فرصت سهیم شدن در خیر کثیر سازندگی را می بخشد و هم واسطه فیض دیدار کسانی می شود که به شکلی دیگر در آبادانی فکر اهالی سهیم شده اند . با یک گروه بیست نفره از خانم های فارغ التحصیل حوزه ملاقات کردیم . ماموریتشان تبلیغ تشیّع برای اهل سنت بود. کاری بسیار باارزش ولی طاقت فرسا درپوشش جهاد فرهنگی برشانه می کشیدند. درفرصت گفتگوی پیش آمده درخواست مشترکی را دریافتیم که هم نشان از بزرگی روحشان بود و هم گواه دل بی تاب . از ما می خواستند دسته جمعی بروند پابوس امام هشتم علیه السلام .
خروجی این گفتگو هم کسب تجربه برای ما بود و هم یک قرار مشترک که مشغول به آموزش اهالی باشند ودر پایان ترم به میهمانی امام رئوف مشرف شوند . با این قرار، به نظر می رسید که در ذائقه جانشان، عاشقانه ترین لحظات کار را هرچند سخت، به جان می خرند و لذتش را می برند.

خوان هشتم :
توفیق دست بوسی خانواده معظم شهدا هم قسمتی است که بی شک مایه مباهات خواهد بود . در یکی از خانه های محقر روستا پای کلام مادری از خیل مادران شهدا نشستیم. از سختی های بزرگ کردن بچه ها برایمان گفت و این که با دست فروشی بزرگشان کرده است . اهل سنت بود و تمام سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه می گرفت . حتی روزهای آغازین محرم هم با روزه اقامه عزا می کرد. کوه استواری بود برای خودش!
می گفت: الحمدلله هشت بار مشرف شده است به مشهد مقدس . با ذوق فراوان از قسمت زیارتیش حرف می زد . پرسیدیم: چه آرزویی دارد تا با افتخارنسبت به انجامش اقدام کنیم . با این که ظاهر زندگیش از مشکلات بسیار حکایت می کرد، آرام و با اشتیاق زیاد گفت: زیارت حرم امام خمینی و دستبوسی حضرت آقا !!
از پنجره باورش که نگاه می کردیم باورمان می شد همه چیز به ایمان انسان برمی گرددحتی آرزوهایش .

 

خوان نهم:
در ادامه گذر ازمناطق محروم استان، سر و سراغی هم از اهالی خونگرم روستای دره آهو گرفتیم. برای رسیدن به این روستا که در حدود 150 کیلومتری ایرانشهرواقع شده، باید سختی عبور از60 کیلومتر جاده خاکی را تحمل کرد. جاده ای که به سنگلاخ شبیه تر است! با دیدن مسیربه این رسیدیم که انگار این جا آخر دنیاست! دره آهوکه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی صد در صد شیعه بودند و با غفلت ما و مسئولین امروز 95 در صد اهالی سنی شده بودند. به یمن مولوی عبدالحمید که حوزه علمیه کوچکی ساخته بود ، نورمحمد، طلبه شیعه شده ای که با گروه بازدیدکندگان و خیّرین همراه شده بود و به عنوان راهنما ادای دین می کرد از اهالی همین روستا بود. در جریان دیدار، از او شنیدیم که اگر 50 موتورآب داشته باشیم، روستا و اهالی آن متحول شده و رنگ سبز حیات را مشاهده خواهند کرد . بنا را برآن گذاشتیم تا دست به دست هم و با همراهی مدرسه ای از جنوب تهران بانی این تحول باشیم. مقدمات کاردرهمان روزها فراهم شد و امید دستیابی به آب که مایه حیات و زندگی است به روستا بازگشت. خدا را سپاس

خوان دهم:
سفر با همه دست آوردهایش روبه پایان بود و دست ما به عنایت خداوند پر از بهانه های خدمت . هرچند دل ما در حسرتی تلخ دست و پا می زد و می خواستیم همه نبودن هایمان را یک جا جبران کنیم .
در گذر از روستاهای دورافتاده سیستان هم زندگی را شاهد بودیم و هم ناتوانی بعضی از اهالی را . برای این بعضی زندگی خیلی سخت شده بود . آن قدر که با نامیدی روزشان را شب می کردند . نبود امکاناتی که حداقل های زندگی است حوصله شان را سر برده بود . می خواستیم حتی این اقلیت محدود هم توی این حال و هوا نمانند اما خیلی هم موفق نشدیم!

دهمین سفره این سفرپرروزی مراجعه به عهدی بود که می بایست بیش از پیش در پیچ و خم محرومیت ها جا بگیرد . آرزو کردیم و پیمان بستیم که با فرسنگ ها فاصله از تهران تا سیستان و بلوچستان کنارشان باشیم به حول و قوه الهی.



خدایا چنان کن سرانجام کار     تو خشنود باشی، ما رستگار

 

 

 

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران