اخبار و رودیدادها

عید سعید قربان


خلاصه :

.

 

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. ازپیامبرهای خوب خدا اسمش حضرت ابراهیم (ع) بود.

او یک پسر داشت بنام حضرت اسماعیل (ع) .

یک روز یکی از فرشتگان خوب خدا که اسمش جبراییل بود پیش حضرت ابراهیم (ع) آمد و گفت: خداوند به تو فرمان میدهد که حضرت اسماعیل (ع) را به ما هدیه بدهی. حضرت ابراهیم با خودش گفت:

من که یک پسر بیشتر ندارم ولی چون خدا گفته باید حرفش را گوش کنم.

به همین دلیل به حضرت اسماعیل (ع) جریان را گفت وحضرت اسماعیل (ع) هم گوش کرد. حضرت ابراهیم (ع) همراه پسرش به بالای کوه رفتند تا آنجا این کار را انجام دهند.

وقتی به آنجا رسیدند حضرت ابراهیم که می‌خواست اسماعیل (ع) را هدیه بدهد ناگهان صدای گوسفندی شنیده شید.

فرشته خدا جبراییل به آنجا آمد و گفت:

خدا این گوسفند را برای تو فرستاده تا آن را به جای اسماعیل (ع) هدیه بدهی.

حضرت ابراهیم (ع) خیلی خوشحال شد وگوسفند را قربانی کرد وگوشتش را بین فقرا تقسیم کرد.

حضرت ابراهیم واسماعیل (ع) خیلی خوشحال شدند که به حرف خداگوش کرده بودند.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران