فرهنگی
برشی کوتاه از زندگی شهید قاسم امینی
خلاصه :
آنچه از شکوه ایمان و رستگاریِ آزاد بودن در سینه پاک روزگارمان جاری است، از برکت نفوس روحانی و حضور آسمانی شهداست .«توی دست نوشته هایش برخوردیم به یک نکته قابل تامل. اول یادداشتش نوشته بود:
شهادت؟ جمعه 8/9/64 ؟
علامت سوال هایی که در کنار کلمات و اعداد گذاشته بود به اندازه کافی بارمعنایی داشت. این دست نوشته به نقل تاریخ ثبت شده به پنج ماه قبل از شهادتش تعلق داشت. متن را که کامل خواندیم، طعم انتظارش را خوب چشیدیم. انگار منتظر بود همان جا و همان روزی که مشغول نوشتن است به آرزویش برسد. برای همین علامت سوال می گذاشت! درک این همه آمادگی و انتظار برای ما چندان هم راحت نبود.»
قاسم امینی، مثل خیلی از هم رزم هایش با آرزوی شهادت زندگی می کرد. اهل نوشتن بود و بی مهابا در میان همین نوشتن ها به تمام دغدغه هایش اشاره می کرد. با وجود این که فقط 18 سال از بهار عمرش گذشته بود بصیرت بسیاری داشت و به مسائلی دقت می کرد که شاید به ذهن خیلی از بزرگترهای او هم نمی رسید. امر به معروف و نهی از منکر برای زمانی که از منطقه به شهر برمی گشت تصمیم راسخ و همیشگیش بود و یکی از بزرگترین نگراهایش به همین مساله برمی گشت. همیشه می گفت چرا مسوولین معتقدند سخت نگیریم، کم کم درست می شود؟!!
خدمت صادقانه به دیگران و مبارزه با خواهش های نفسانی او را به جایی رساند که در سالروز میلاد علمدار کربلا، به اربابش اقتدا کرد.