خلاصه :
انتهای جلسه اول کلاس کارآفرینی
قرار شد بچهها درباره مشکلات و مسائل اطرافشون دقت بیشتری بکنند و پنج تا از اونها رو لیست کنن و جلسه بعد بیارن.
امروز در ابتدای جلسه دوم چند دقیقهای درباره اونها
انتهای جلسه اول کلاس کارآفرینی
قرار شد بچهها درباره مشکلات و مسائل اطرافشون دقت بیشتری بکنند و پنج تا از اونها رو لیست کنن و جلسه بعد بیارن.
امروز در ابتدای جلسه دوم چند دقیقهای درباره اونها صحبت کردیم.
یکی از بچهها مواردی که بقیه نام میبردند رو پای تخته مینوشت و لیست میکرد. اغلب مشکلاتی که بیان میشد مشکلات بزرگ و جامعی در سطح شهر یا کشور بودند.
انتظار من این بود که بچهها به مشکلات و مسائل کوچکتر و جزئیتر در روزمره خودشون دقت کنند.
به نوعی اغلب مسائل چیزهایی بودند که خیلی از ماها اونا رو میدونیم و یا دربارهشون شنیدیم؛ مثل مشکل کمبود آب، ترافیک، کمبود فضای خانه برای بازی کودکان، ..
اما توجه به مسائل اطرافمون و دقت به جزیئات اونها نکتهی مهمی است که باید به اون توجه کنیم. چون از بین همین موارد، میتونیم گپهای موجود رو شناسایی و یا ایدهی کسب و کار مناسبی پیدا کنیم. انشالله توی جلسه ایده و ارزیابی ایده، این کار رو بیشتر تمرین میکنیم.
بخش بعدی کلاس یک تمرین گروهی انجام دادیم.
کاربرگ «نقاط قوت و نقاط قابل بهبود» (نقاط ضعف) به هر یک از بچهها داده شد و هر کدوم برگه رو پشت سر خودشون چسبوندند. ۲۰ دقیقه فرصت بود تا هر کدوم از بچهها برای دوستای خودشون نقاط مثبت و قابل بهبود یادداشت کنند.
در انتها سه نفر به طور داوطلبانه برگه خودشون رو برای کلاس خوندند.
نکتهای که وجود داره اینه که گاهی ما نسبت به نقاط مثبت و یا نقاط قابل بهبود خودمون آگاهی نداریم و یا ممکن است چیزهایی درباره خودمون تصور کنیم، درصورتی که دیگران چیزهایی متفاوتی به ما بازخورد بدهند. مثلا ممکن است من تصور کنم فردی صبور هستم اما دیگران من رو فردی بدون صبر و یا عجول و بیحوصله بدانند! از بچهها سوال کردم که در بین نوشتههای دوستاتون موردی بود که برای شما تعجببرانگیز باشه، یا موردی بود که فکرش رو نمیکردید؟ چند نفری گفتند بله. به طور مثال یکی از بچهها گفت برام جالب بود که برای من نوشتن مغرور، در حالی که من از آدمهای مغرور خوشم نمیاد و سعی میکنم مغرور نباشم!
خودآگاهی
در ادامه کلاس یک فعالیت دیگری انجام دادیم. حدود ۸ نفر از بچهها رو انتخاب کردم و از اونها خواستم از بین کارتهایی که روی میز هست یکی رو انتخاب کرده و برای بچهها نقش بازی کنند. هر کدوم از کارتها یک حسی رو نشان میداد؛ عصبانیت، شادی، گرسنگی، .. اغلب احساسات واضح و مشخص بودند و بچهها خیلی زود حدس میزدند. در آخر اجرای نقش بچهها، گفتم به نظر شما برای چی این کار رو کردیم؟ چیزی نگفتند و براشون سوال پیش اومده بود که برای چی این کار رو انجام دادیم و در مجموع فعالیت جالبی به نظرشون نبود. گفتم علاوه بر اینکه مهم هست احساسات و افکار و نقاط قوت و قابل بهبود خودمون رو بشناسیم (خودآگاهی)، خیلی مهم هست که احساسات و افکار طرف مقابل، به خصوص همتیمیهامون رو هم بشناسیم.
این یک تمرین ساده و خیلی ابتدایی بود که بتونیم به احساسات دوستمون توجه کنیم و اون رو تشخیص بدهیم. خیلی مهمه که همتیمی خودمان رو بشناسیم. شناخت همتیمیها به ما کمک میکنه تا بدونیم در مواقع و شرایط مختلف چطور رفتار کنیم. مثلا اگر همتیمی من فرد صبوری نیست، بدونم که چطور باید در شرایط مختلف با اون رفتار کنم و کار تیمی رو بهتر انجام بدهم. انشالله در این مورد توی جلسه تیم و چالشهاش بیشتر صحبت میکنیم.
«تشخیص احساسات»
در ادامه کلاس کاربرگ «تشخیص احساسات» رو به بچهها دادم و گفتم درباره یکی از حسهایی که در طول این هفته برای شما ایجاد میشه این برگه رو پر کنید. توی برگه چند تا سوال درباره اینکه چرا این حس ایجاد شد یا وقتی که این حس رو داشتی چه رفتاری نشون دادی یا بعدش چه اتفاقی افتاد،.. نوشته شده بود. فکر کردن در اینباره و پاسخ دادن به این سوالها، کمک میکنه تا بفهمیم چه چیزی باعث بروز این حس مثلا عصبانیت در من شده، یا من موقعی که عصبانی میشم چه واکنشها و چه رفتارهایی انجام میدم و این رفتارها چه عواقبی برای من و اطرافیانم خواهد داشت. شناخت این موارد به ما کمک میکنه تا اگر واکنشها و یا بروزهای احساسات مختلفمون به خودمون و بقیه آسیبی میزنه، به دنبال راهحلی برای تغییر یا رفع اونها باشیم.
در انتهای کلاس و جمعبندی
کمی درباره تعریف خودآگاهی و اهمیت اون صحبت کردیم و تست شخصیتشناسی MBTI رو هم کمی معرفی کردم. چون اغلب بچهها به گوششان خورده بود و یا در پایههای گذشته تست رو داده بودند، خیلی درباره اون صحبت نکردیم ولی اغلب خیلی نمیدونستند که اینگونه تستها چه فایدهای میتونه داشته باشه و بیشتر در اینباره حرف زدیم.
[gallery jnewsslider="true" jnewsslider_zoom="true" ids="2201,2202,2203"]