آموزش و مقالات
مهمان ویژه کلاس ادبیات دهم
من زنده ام
خلاصه :
امروز کلاس ادبیات حال و هوای متفاوتی داشت با حضور سر کار خانم معصومه آباد نویسنده کتاب من زنده ام .سال اول دانشگاه بودم که کتاب را از دوستم قرض گرفتم. حجم کتاب آنقدر زیاد بود که هربار خواستم بروم سراغش، تعلل کردم و دست نگه داشتم و گفتم: باشد سر فرصت...
کتاب دوستم خیلی وقت بود که پیشم مانده بود و کمکم تحویل امانتی داشت به تاخیر میفتاد. شب، قبل از باز کردن کتاب، دستی روی جلدش کشیدم، صفحات سبکش را ورق زدم و شروع کردم به خواندن. قلم نویسنده آنقدر روان بود و جذاب، که کلمه به کلمهی مسحورکنندهی کتاب را تا صبح با چشمهام بلعیدم و آن امانتی دوست داشتنی دو سه روزه تمام شد. ۱۸ ساله بودم و هی خودم را گذاشته بودم جای نویسنده. با نویسنده اسیر شده بودم، رنج چهار سالهی اسارت چشیده بودم، با نویسنده آزاد شده بودم و با اشک و هیجان و شادی فریاد زده بودم: سلام! ایران سرافراز من...
حالا چند سالی از خواندن آن کتاب و آن دو سه شب به یاد ماندنیای که با "من زندهام" زندگی کردم، میگذرد. من دیگر آن دختر هجده ساله نیستم اما خاطرهی آن کلمات و حوادث عجیب برایم تازهی تازهست و بیصبرانه منتظرم تا خالق آن جملات جادویی را ملاقات کنم و پای حرفشان بنشینم.